شما اینجا هستید

تب‌های اولیه

Block title
Block content

مهدي شمسايي

هم یزدی است و هم رفسنجانی، پدرش در محله تبریزیان یزد به دنیا آمده و مادرش در رفسنجان. او در سال 1331 در یزد متولد شد. از همان اوایل سختكوشی را از خانواده اش فرا گرفت.
مهدی یاد گرفت كه از سختی ها و مشكلات نهراسد و از آنها برای پیشرفت خود استفاده كند و بداند كه هر مخلوق خدا یك پله برای پیشرفت انسان خواهد بود. خواندن صحبتهای شمسایی در مورد خانواده‌اش خالی از لطف نیست: "پدر بزرگم و پدرم در تجارت فرش دستبافت یزد بودند، در سال 1310 با علاقه زیاد چهار قنات احداث كردند كه هنوز هم دو تای آنها در حومه یزد وجود دارد، در بین سالهای 1338 تا 1340 به كار صنعت وارد شدند و یك كارخانه نساجی را ساختند كه سهامش را داریم، درآمد این كارخانه صرف ایتام، فقرا و كارهای خیریه می‌شد."
شمسایی در سال 1355 در رشته مدیریت بازرگانی و در مقطع فوق لیسانس به دلیل كارهای سیاسی علیه رژیم از دانشگاه اخراج می‌شود، 6 ماه را در حوزه به تحصیل می‌پردازد اما از آنجا بیرون می‌آید و به رفسنجان باز می‌گردد: "شاید سعادت نبود كه در حوزه علمیه تحصیل كنم، در رفسنجان با دختر خاله ام ازدواج كردم، یك زمین برای فعالیت كشاورزی از پدربزرگ مادری ام داشتم، همچنین یك شركتی هم از دوستان بود كه سهم كوچكی از آن را داشتم و شروع بكار كردم. عنایت خداوند شامل حال خودم و خانواده ام شد كه بعد از فوت پدر همگی با صمیمیت و دوستی و احترام به بزرگترها و احترام به سلسله مراتب و مشورت در كارها با هم كار كنیم. برادرها، پسرعموها، پسرخاله ها و ... كه با این كار ما تقریبا 12 مدیر مومن كاری و خودی در كارهایمان داریم."
اولین اقدام شمسایی پس از پیروزی انقلاب اسلامی شكل گرفت: "تعاونی تولیدكنندگان پسته رفسنجان را به همراه دوستان راه اندازی كرده و حدودا از سال 1365 برای خودمان پسته صادر می‌كردیم."
اولین كسی كه در ایران متوجه شد می‌تواند از مغز سبز پسته نیز استفاده كرد مهدی شمسایی بود: "در یك نمایشگاه در خارج از كشور دیدم كه مغز سبز پسته كه از سیسیل ایتالیا بود را گران می فروشند، من آنجا یك جرقه به ذهنم خورد و یادم آمد كه مادرم مغز پسته را روی پلو می ریزد با تماس با ایشان متوجه شدم می توان مغز سبز را فرآوری كنیم، این بود كه پسته كال را می چیدیم و بعد از خشك كردن و عمل آوردن آن، بسته بندی می‌كردیم. این كار چند سالی منحصر به خودمان بود و سودآوری خوبی هم داشت."
شمسایی یكی از زیباترین و مدرن ترین باغات پسته در دنیا را در مروست یزد به نام خود ثبت كرده است و به گفته خودش تمام ناظرانی كه از اقصی نقاط دنیا از آن بازدید كرده اند همه این نكته را اذعان داشتند. او در كار صنعت هم وارد شد و توانست اقدامات بزرگی انجام دهد: "راه اندازی كارخانه تراكتورسازی كرمان كه هنوز به كارش ادامه می‌دهد، كارخانه صنایع غذایی مروارید كه در 10 فاز تعریف شده، 3 فاز آن به بهره برداری رسیده و 7 فاز دیگر هم دارد، 600 پرسنل بیمه شده دارد كه 450 نفر آنان در پخش و 150 نفر در تولید حضور دارند، از روز اول در صادرات دقت كردیم به طوری كه یك عدد قوطی برگشتی نداریم، تولید انواع كنسروهای گوشتی و تولید شوریجات و مرباجات در این كارخانه انجام می شود. اكنون خیارشور ایران را در كشور سوئیس كه سخت ترین كشور برای صادرات است به نام مروارید می‌شناسند، ما از كانادا نیز تقاضا داریم."
فقر هر جا و برای هر كس كه باشد ناراحت كننده است. شمسایی با این حال كه نیاز مالی اش مرتفع بود اما در زمان دانشجویی اش نیز خودش روی پای خود ایستاد: "زمانی كه دانشجو بودم وضع مالی خوبی داشتیم اما من از پول پدر و مادرم استفاده نكردم، در سالهای 51 و 52 صنعت مرغداری رواج نداشت و آن زمان مرغهای ماشینی تازه به بازار آمده بود. این زمان در كرمان در رشته بازرگانی دانشجو بودم من صبح خیلی زود از خواب بیدار می‌شدم به میدان باغ ملی می‌رفتم و آنجا با كرایه یك وانت از اتحادیه مرغداران كرمان یك تن مرغ با كیلویی 8 تومان خریداری كرده و به یزد می‌فرستادم. من به سوپر ماركت های یزدی كیلویی 9 تومان می‌فروختم در حالی كه كرایه ماشین را خودشان می دادند، خوب این بود كه شب هنگام بین 1000 تا 1500 تومان برای خودم درآمد داشتم، آن وقت حقوق یك كارمند 300 تا 400 تومان بود. من با 20 روز فرستادن مرغ به یزد توانستم از پول خودم یك سواری پیكان بخرم، هنوز وام دانشجویی هم بود و ما می‌توانستیم هفته ای یك روز هم در مدرسه تدریس كنیم. من دوست داشتم كار كنم، چه اشكالی داشت، باید در زندگی برنامه داشت و با هدف پیش رفت."
به اینجا كه می‌رسد اشك در چشمان شمسایی حلقه می زند. او می‌خواهد از زمانی بگوید كه كارش به ركود خورد و تنها ماند. اما او نیتش پاك بود و می‌دانست خدا كمكش می‌كند و ثابت قدم ادامه داد: "زمانی كه به بحران اقتصادی در كارم برخورد كردم، خیلی ها از گود خارج شدند احساس كردم كار خیلی مشكل شده اما فكر كردم مگر 1000 كارمند بیمه شده نیست كه در گروههای كاری ما كار می‌كنند كه با خانواده هایشان 5000 نفر می شوند، یعنی یك كدامشان پیش خدا آبرو ندارد كه كار ما درست شود؟ ایستادیم و خدا هم كارمان را درست كرد، به نظر من اگر نیت برای خدا باشد مشكلات خود به خود حل می شوند، یك اهل كار نباید هیچوقت بترسد اگر ترسید باخته است. از هر جا كه می‌توانی باید شروع كنی، شما باید پول را پیدا كنی نه پول شمارا !"
برای شمسایی پول بخشی از كار است چرا كه او در زمان دانشجویی اش كار سودآوری را انجام داد. اما نخواسته كسب درآمد كند: "پول درصد كمی از كار است اصل نیت انسان است، باید خدا را شكر كنم كه عشق من را در این قرار داده كه كاری انجام دهم. من با آوردن 6 عدد بلدرچین كه اصلاح نژاد شده بودند و با پرورش آنها نسل بلدرچین را به ایران آوردم، در زمان دانشجویی خط تولید ماهی های آكواریوم را به تولید انبوه رساندیم و به سراسر ایران می فرستادیم. با الگو گرفتن از گلخانه توت فرنگی در یكی از كشورهای نزدیك، گلخانه‌ای در یزد احداث كردیم كه نقش موثری در تولیدات گلخانه‌ای كه بعدها در كشور رواج پیدا كرد داشت."
او وضعیت صنعت در استان كرمان را به عنوان یك صنعتگر موفق این گونه می‌بیند: "مشوق برای صنعت در استان كرمان وجود ندارد كه انشاا... جبران شود، خود جوشی مردم مهم است الان اگر مشاهده كنید كمتر صنعتی است كه در استانهای دیگر بوسیله مردم ایجاد نشده باشد، اگر حساب شده و با فكر نو وارد صنعت شویم به طور حتم موفق خواهیم بود، باید تكنولوژی دیگران را بگیریم و روی آن كار كنیم."
مهدی شمسایی در پاسخ به این سوال كه افت و خیزهای شما چه بوده خاطره‌ای را نیز برایمان تعریف می‌كند: "ببینید افت و خیزها در كشوری كه انقلاب كرده زیاد است فقط پشتكار و مقاومت لازم است، در نبرد بین روزهای سخت و انسانهای سخت این انسانهای سخت هستند كه می‌مانند نه روزهای سخت. اوایل انقلاب از گاوهای اصلاح نژاد شده می‌آوردند و روی آنها خیلی تحقیق می‌كردند من 50 راس را آوردم و روی آنها كار كردم كه باعث شد، روزی 10 تن تولید شیر داشته باشیم و مازادش را حتی به شیراز بفرستیم. الان نیز در كویر لم یرزع یزد 1200 راس گاو را پرورش می‌دهیم كه خیلی قدرتمند دارد به كارش ادامه می‌دهد."
قطعا توصیه شمسایی به جوانان را همه دوست دارند بخوانند او كه از مشكلات پله ای برای ترقی خود ساخته است و از هیچ چیز هراس ندارد، او كه به اندازه كافی تجربه كسب كرده است: "من نمی‌دانم چرا بعضی ها دوست دارند یك شبه پولدار شوند، باید اول انسان به كم قانع و به زیان راضی باشد و مدیریت در كارش داشته و راضی و قانع باشد، خدا از ما غافل نیست این خود انسانها هستند كه از خدا غافل می‌شوند اگر همه روزی از خدا غفلت كنیم آن روز، روز بدبختی ماست. چه دلیلی دارد كه خدا ما را یاری نكند او همیشه پشتیبان ما هست. من فقط به جوانها توصیه می‌كنم كه اولا به اعتقادات و مذهب و دینشان توجه كنند و در مرحله دوم اطلاعاتشان را به روز كنند، یكی از زبانهای بین المللی را بیاموزند چرا كه عصر حاضر عصر ارتباطات است."
شمسایی از میان كلام بزرگان جملات شعارگونه‌ای را برگزیده است كه خواندنیست:
"اگر می‌خواهی ماهی فراوان بگیری به دریا برو(ایتالیایی)
اگر از تلاش دست برداری از زیستن هم دست برداشته‌ای (چینی)
اشك و عرق و خون هرگز بی نتیجه نمی مانند.
محبوب‌ترین كارها نزد خدا كاریست كه دوام آن بیشتر باشد اگر چه اندك باشد. (پیامبر اكرم(ص))
خدایا در آن دلی كه لطف حضورت نیست از هر عشق و خوبی و لطف خالیست. (مناجات خمسه عشر)
اگر می‌خواهی دارای حسن شهرت باشی هرگز در رختخواب به ملاقات خورشید نرو.
اگر همه چیز را بخواهی همه چیز را از دست خواهی داد.
از كلمات مانند پول استفاده كن"
از دفتر كار آقای شمسایی كه شركت ملی پسته ایرانیان است وقتی خارج شدم به این فكر افتادم كه از انسان كارهای بزرگ و بزرگتری برمی‌آید و فقط اراده لازم دارد، اراده، اراده و فقط اراده!

مهدي شمسايي

دیدگاه‌ها