دیدار با استاد محمدرضا بهشتی در یك بعد از ظهر گرم تابستان و در خانهاش حاصل شد. خانه استاد خاطرات روزهای جوانیاش را زنده میكند. روزهایی كه او سخت تلاش میكرد و وسایلی میساخت كه اكنون او را به عنوان یكی از صنعتگران نمونه استان كرمان معرفی كرده است. استاد محمدرضا بهشتی در سال 1302 در شهر كرمان به دنیا آمد. تحصیلاتش را تا كلاس ششم آن موقع ادامه داد. علاقه او به صنعت آنقدر زیاد بود كه از همان زمان تحصیل بروز كرد. "در یك كارگاه تعمیرات دوچرخه، قسمتی از كارها را در زمان تحصیلم یاد میگرفتم، وقتی مدرسه میرفتم در زمان زنگ تفریح دوچرخه معلمانم را تعمیر میكردم كه این ناشی از علاقه من بود."
پس از تحصیل، او كار دولتی را با حقوق 30 تومان در ماه رد كرد و در یك مكانیكی اتومبیل شاگردی كرد. "استادی كه زیر نظر او شاگردی كردم در كرمان یك نفر بود كه آن هم به سختی شاگرد قبول میكرد، چون آن زمان در همه شهر كرمان 20 تا 25 اتومبیل وجود داشت، بالاخره با وساطت عمویم قبول كرد كه من دو سال به طور مجانی آنجا كار كنم در صورتی كه آن زمان در ادارات با ماهی 30 تومان میتوانستم استخدام شوم، اولش سخت بود چون شاگرد تازه وارد بودم، اما به مرور زمان به آنجا عادت كردم، استادم آقای حسین بی نظیر، آدم با حوصله و متفكری بود. در مدت 6 سالی كه كنارش بودم خیلی چیزها یاد گرفتم، ایشان بعد از مدتی كه متوجه شد من علاقه خاصی به این كار دارم به من علاقمند شد و من را كمك میكرد. در مدتی كه آنجا بودم مورد توجه صاحبان اتومبیل هایی كه آنجا میآمدند قرار گرفتم و توانستم خودم را نشان بدهم. حتی كتابی كه آقای بی نظیر به من داد را شبها مطالعه میكردم و در حین كار آنها را عملی میكردم. این كتاب نیز خیلی موثر بود، به قلم ناصر انشاء كاردان فنی فرانسوی كه رضا شاه او را به ایران آورده بود نوشته شده بود." پس از 6 سال كار كردن در مغازه مكانیكی، بهشتی كه اكنون برای خود استاد خبرهای شده بود تصمیم به ترك كرمان گرفت. او برای كارش یك دلیل عمده داشت: "نمیتوانستم از آنجا جدا شوم و به جایی دیگر در شهر كرمان بروم. چون این كار باعث میشد رقیبی برای استادم باشم."
این بود كه در یكی از همین روزهایی كه محمدرضا بهشتی مترصد و مردد بود كه چه كند مرحوم محمدحسین امینیان ساكن رفسنجان اتومبیلش را به كرمان نزد او میبرد و از او میخواهد كه به رفسنجان نقل مكان كند، بهشتی نیز دعوت مرحوم امینیان را رد نمیكند. "خوشحال بودم كه توانستم جایی را پیدا كنم كه رقیب استادم نیستم، مرحوم امینیان قول همه نوع همكاری را هم داد، البته شوهر عمهام نیز آن زمان رئیس فنی شركت فرش رفسنجان بود و همین باعث شد كه من در انتخاب رفسنجان برای انجام این كار تردید نداشته باشم."
محمدرضا بهشتی در فروردین 1324 به رفسنجان میآید و برای گذران زندگی به تعمیر موتور سیكلت هم میپردازد چرا كه 7 تا 8 اتومبیل در رفسنجان كه تمام موجودی اتومبیل در رفسنجان بود كفاف زندگی او را نمیداد، 2 سال به همین منوال گذشت تا این كه او در سال 1327 ازدواج كرد و روال زندگیاش شاید به كلی دگرگون شد: "چون در رفسنجان آن زمان رسم این بود كه هر خانهای نان گندمش را خودش تهیه كند. من به رسم معهود گندم را آسیاب بردم و بعد از 3، 4 روز كه آوردم دیدم داخلشان پر از سنگ و حتی پهن الاغ بود. این بود كه به فكر ساخت آسیابی در رفسنجان افتادم. حتی هنوز هم تا 2 سال قبل داخل كوچه دروازه كمال آباد اسم آسیاب من كه آسیاب بهشتی بود، وجود داشت. آسیاب را با موتوری دیزلی راه انداختم. اما بعد از یك سال و اندی متوجه شدم همه دارند آسیاب راه میاندازند."
او تا سال 1329 و 1330 اتومبیل های مختلفی را تعمیر كرد تا این كه فكر عجیبی به ذهنش خطور كرد و با عملی كردن آن توانست كار عجیبی در كل ایران در آن زمان انجام دهد: "سال 1329 یا 1330 اتومبیلهای مختلفی بودند كه من آنها را تعمیر میكردم. مثلاً اگر 15 اتومبیل وجود داشت 10 نوع آن متفاوت از هم بود و این تعمیر كردن را بسیار مشكل میساخت. از طرفی تهیه لوازم اتومبیلها نیز مشكل بود تا این كه نمایندگی جیپ به من داده شد. وقتی نمایندگی جیپ به من داده شد. هر چه اتومبیل در رفسنجان بود را یكی یكی خریدم و به جایش جیپ دادم و اتومبیلهای خریداری را نیز در جاهای مختلفی مثل یزد، اصفهان و كرمان میفروختم تا این كه یك موقع حتی تاكسی شهر هم شده بود جیپ. البته این هم به نفع مردم بود و هم به نفع من چون واقعاً لوازم یدكی اتومبیلها به سختی پیدا میشد."
شاید از اینجا آغاز مرحله دیگری از زندگی محمدرضا بهشتی باشد و آغاز یك عصر جدید از زندگی او. آنجا كه به اطرافیان قول میدهد كه انسانی را به پائین چاه دریا بفرستد. خودش این چنین تعریف میكند: "سال 1333 روزی در نوق منزل آقای فلاح بودیم. آقایان آگاه، امین و برخوردار نیز آنجا بودند صحبت چاه دریا شد من ندیده به آنها گفتم كه من در این چاه آدمی را به پائین میفرستم. ساعت حوالی 5 بعدازظهر بود كه به سر چاه رسیدیم از دیدن چاه وحشت كردم. قطر دهنه چاه 52 متر و محیط آن 150 متر بود. آدم جرات نمیكرد از 20-30 متری چاه به آن نزدیك شود چه برسد به این كه كسی داخل آن برود اما با همه این حرفها من گفتم سر حرفم هستم."
بهشتی برای این كار یك وینچ از استادش در كرمان میگیرد و یك وینچ از ژاندارمری وقت. اما مخروطی بودن چاه مشكل را دو چندان كرده بود. "مثلاً اگر قطر اولیه 52 متر بود در 30 متری چاه 30 متر میشد و باز كه پائین میرفتم این قطر هم حتی به 400 متر نیز افزایش مییافت. چاه عجیبی بود، حتی میگفتند افسانهای است. خلاصه یك ماه سر چاه بودم تا توانستم صندوقی درست كنم كه دو نفر در آن جا میگرفتند. این صندوق از یك پروژكتور، یك تلفن هندلی و اكسیژن و وسایل ضروری دیگر برخوردار بود. این صندوق را طوری تعبیه كرده بودم كه باید از وسط چاه درون آن میرفت. البته با یك كابل به طول 200 متر كه به طور اتوماتیك هدایت میشد."
بالاخره پشتكار و پیگیری های استاد بهشتی مثمر ثمر واقع میشود و در آبان 1333 این كار شاید ناشدنی ممكن میشود و خودش خاطرات خوبی از آن روز دارد: "جمعیت زیادی از كرمان، یزد و اطراف جمع شده بودند. شاید حدود 4-5 هزار نفر. من دو نفر را پائین فرستادم كه خوشبختانه دستگاه مشكلی ایجاد نكرد و عمق آب را در وسط چاه 14 متر تخمین زدیم كه البته گفته میشود كه عمق آب قبلاً 24 متر بوده است."
در ادامه بهشتی از چگونگی ساخت تلمبههای آب كشی توسط خودش گفت: "در سال 1328 وقتی دیدم آسیابها زیاد شدند به فكر ساخت تلمبهای در منطقه كمال آباد رفسنجان افتادم. یك ماه طول كشید، اطرافیان هم میگفتند چون اینجا قنات زیاد است نصب تلمبه امكان ندارد، آن وقت از 180تا 200 پارچه آبادی كه در رفسنجان وجود داشت، 7-8 تا از آنها آب زیادی داشتند، وقتی تلمبه راه افتاد، همه ما را تحسین كردند، خودمان نیز گفتیم هر چه این تلمبهها بیشتر شود به كسی ضرر نمیرساند. و باعث افزایش كار و آبادانی میشود نزدیك به 400 تلمبه در رفسنجان، نوق، كشكوئیه، كرمان و زرند نصب كردم. منتها با قیمتی كه تمام شد یعنی 16 هزار تومان، فقط منظورم آبادانی و عمران بود و به دنبال مادیات نبودم."
صحبت از مادیات كه میشود او به یاد شاگردانی میافتد كه تربیت كرده است، 500 تا 600 شاگرد، او اكنون نیز شاگردانش را تحت نظر دارد و اخلاق آنها برایش مهم است نه مادیات. شاگردانی كه حالا به استاد سر میزنند و یا استاد از احوالاتشان جویا میشود. نصب تلمبه و روی كار آمدن درختان پسته و این كه یك كارگر در روز میبایست 10 كیلو پسته را پوست كند، بهشتی را به فكر چارهای برای حل این مشكل فرو میبرد. "به فكر افتادم كه دستگاه پسته پوست كنی درست كنم. از سال 1335 شروع كردم، اول با تایر موتور سیكلت و بعد از آن هم با رینگ دوچرخه و وسایلی دیگر تا این كه 3 سال بعد یعنی در سال 1338 اولین دستگاه پسته پوست كنی كه با دست میچرخید و ظرفیت 5 كیلو پسته را داشت راه افتاد. حتی از اداره كشاورزی هم آمدند و تشویقم كردند. بعد از آن این دستگاه را به یك شبكه با موتوری كوچك تبدیل كردم، همه ساله در ظرف 40 سال تغییراتی در آن دادم."
تا این كه به زعم خودش ترمینال پستهای كه در خانهاش وجود دارد كوچكترین و پرهنرترین ترمینال پسته است. "این ترمینال 6 متر طول دارد، 2 كارگر میخواهد كه یكی پسته را بریزد و دیگری پسته خشك را بردارد، دستگاه اتوماتیك است و تمام مراحل شستشوی پسته را انجام میدهد، این دستگاه در ساعت، یك متر مكعب آب و 6 كیلو وات برق مصرف میكند و در ساعت، 1400 كیلو پسته را پوست میكند."
اما واقعاً مزایایی كه ترمینال و دستگاه اتوماتیك پستهای كه در خانه محمدرضا بهشتی است چیست؟ خودش مزایای جالب و مهمی را ذكر میكند: "در دستگاههای دیگر پیچی كه پسته را پوست میكند، سنگ روی این پیچ باعث میشود پوست دوم پسته نیز كنده شود و این باعث كرم زدگی و آلودگی پسته میشود. اما در دستگاهی كه در خانهام است این توپ از كائوچو درست شده كه ضعیف است و آنقدر قدرت ندارد كه پوست دوم پسته را بكند، من دستگاهی درست كردم كه بدون آب كار میكند. گفتند آب افلاتوكسین میآورد، در صورتی كه در آمریكا هم با آب كار میكنند، وقتی پسته پوست میشود، مقداری از پوست آن در میان مغز میرود كه این مسئله، عاملی است جهت افزایش افلاتوكسین. دستگاه من دانه به دانه پستهها را میچرخاند و آب را هم با قدرت 5 اتمسفر به آن میزند و هر چه آشغال و نخاله داشته باشد در میآورد. در قسمتی دیگر پوكها را خارج میكند و رو آبی و ته آبی را نیز جدا میكند. مزیت سوم دستگاه من این است كه خشك كن ترمینال خانه من پستهها را با حرارت 49 تا 50 درجه خشك میكند، اما اگر به پسته دست بزنید دست شما خنك میشود، پسته در دستگاه در زمان 4 ساعت در لایههای 25 سانتی و با ظرفیت 700 كیلو خشك میشود درست مثل پاستوریزه كردن شیر. اكنون مشاهده میكنید پستههایی كه چه از طریق آفتاب یا از طریق دستگاه خشك شوند باز هم آسیب میبینند."
بهشتی برای اثبات ادعای خود خاطرهای برایمان نقل میكند: "یك زمان من به گروهی مقداری پسته كه در داخل قوطیهایی بسته بندی شده بود، دادم، بعد از 4 سال دو قوطی از آنها مانده بود كه وقتی احمد هاشمیان (رئیس وقت شركت پسته رفسنجان) آنها را بو كرد گمان نمیكرد كه این پستهها از 4 سال قبل بوده باشند، خوب این چیزی است كه باید آدم را تشویق كنند، متاسفانه تشویق كه وجود ندارد هیچ، بر علیه آدم نیز اقدام میكنند."
محمدرضا بهشتی از ابتكار دیگرش در زمینه صنعت پسته یاد میكند كه اگر به تولید انبوه میرسید و ناتمام نمیماند، اكنون كشاورزان رفسنجانی از سرمازدگی هم ابایی نداشتند: "خدا رحمت كند امیر فلاح را، بعد از ساخت اولین ترمینال پسته برای او، به من پیشنهاد داد كه چیزی درست كنم برای سرمازدگی و من هم كمكت میكنم. من تا آن موقع كمكی را از هیچ ارگانی چه بانك و چه ارگان دولتی نگرفته بودم و نخواسته بودم كه بگیرم، این دستگاه را ساختم و ناتمام رها كردم، سوختش هم از گاز است و هم از بنزین، قیمت تمام شده آن 2 میلیون تومان میشود و از سال 1376 تا 1379 مشغول ساختش بودم. برای ساخت و تجهیز چندین دستگاه از این نمونه تقاضای وام 100 میلیونی كردم كه به ما گفتند حسابت كار نكرده و نمیتوانیم به شما وام بدهیم. من هم قید تكمیل این دستگاه را زدم."
او در مورد نحوه كار این دستگاه هم توضیحاتی دارد: "این دستگاه اندازه (Forum) دارد، مثلاً اگر شما بخواهید از 4 درجه بالای صفر شروع میشود و مشعلش روشن شده و هوای سرد را به زیر كشیده و گرم میكند و تا شعاع 50 متری میفرستند، یك دستگاه از این نمونه میتواند برای یك هكتار باغات پسته كافی باشد، وقتی كه تعادل هوا برقرار شد، این دستگاه خود به خود خاموش میشود."
اكنون تنها نمونه نیمه تمام این دستگاه در گوشه حیاط خانه استاد رها شده و استاد هم به گفته خودش حق دارد كه گلایه داشته باشد و از نامهربانی كسانی بگوید كه میتوانستند مهربان باشند.
دامنه فعالیتهای صنعتی استاد بهشتی به خارج از استان هم كشیده شد. اداره استاندارد و تحقیقات صنعتی از استاد خواست دستگاهی بسازد كه هسته خرما را به طور خودكار بگیرد. "از سال 1345 تا 1349 كار كردم تا وقتی كه دستگاه را ساختم. آن را به نمایشگاه بین المللی تهران بردم، وزیر صنایع وقت، در بازدیدی كه از غرفه داشت از من بسیار تشكر و قدردانی كرد، خلاصه 50 دستگاه را به خوزستانیها دادیم، اما متاسفانه آنها عمداً خرمای خشك را درون دستگاه میریختند و این باعث میشد كه دستگاه خراب شود و من آن عیب را برطرف كردم. این دستگاه تا زمان جنگ تحمیلی وجود داشت كه پس از وقوع جنگ، بمباران شدند و از بین رفتند."
و یك مسافرت و یك ابتكار دیگر: "چون در آمریكا دیده بودم سالنی را به وسعت 10 هكتار به طور سرپوشیده به كشت گوجه فرنگی اختصاص دادهاند و برای رطوبتش از هوای كولر استفاده میكردند، در بندرعباس دیدم واقعاً آن هوای مصنوعی كه در آمریكا درست كردهاند، در اینجا وجود دارد و در منزلی كه در اختیار گرفته بودیم به كشت گوجه پرداختیم، همین باعث شد كه تلمبهای را در منطقه سرزه در پنجاه كیلومتری بندرعباس نصب كنم و علاوه بر كشت گوجه فرنگی و بادمجان، پرتقال نیز كشت كنم، به طوری كه پرتقال 600 گرمی بار آمد، 3 بنز خاور از این پرتقالها را به تهران بردیم كه آنها طالب این پرتقال شده بودند به نحوی كه میگفتند: ما پرتقال واشنگتنی نمیخواهیم، پرتقال باغ بهشتی میخواهیم و این برایم خیلی جالب بود."
محمدرضا بهشتی عمران و آبادنی را به مناطق گرم بندرعباس هم رسانده و همین باعث شده هنوز كه هنوز است احترام استاد را داشته باشند: "اكنون 160 تلمبه در منطقه سرزه وجود دارد و به رغم خشكسالیهای اخیر هنوز آن منطقه آب لازم را دارد، هنوز اهالی آن منطقه احترام خاصی برایم قائلند و من از این بابت كه باعث افزایش سطح درآمدشان شدم خدا را شاكرم."
شاید برای شما خیلی جالب باشد كه بدانید علیرغم این كه 83 بهار از زندگی پربار استاد میگذرد هنوز هم از زبان آلمانی چیزهایی به خاطر دارد: "از سال 1345 سالی یك مرتبه به آلمان میرفتم، هم برای تفریح و هم برای كسب تجربه بود. 4-3 مرتبه هم برای دیدن خواهرم به آمریكا رفتم، اكنون از زبان آلمانی چیزهایی در ذهنم است."
یك نصیحت مثمر ثمر و مفید باعث شد كه استاد بهشتی قید نصب تلمبه را بزند. نصیحتی كه یك دكترای آب شناسی كه از انگلستان به ایران آمده بود به او كرد. "وقتی كه معدن مس سرچشمه شروع به فعالیت كرد آنها احتیاج به آب داشتند و چون از چاه دریا شنیده بود و چاه دریا در وزارت كشور به نام من ثبت شده بود به سراغم آمدند، یك دكترای آب شناسی كه گر چه انگلیسی بود اما از تمام رودها و مخازن آبی كشور اطلاع داشت، او به من گفت: ما برای تامین آب صد ساله مجتمع مس فكر میكنیم در حالی كه چاه دریا فقط برای 20 سال آب ما را تامین میكند. این دكتر آب شناس در همان زمان به من هشدار داد كه اگر روال نصب تلمبه و آب كشی از مخازن آبی رفسنجان ادامه یابد تا 50 سال بعد رفسنجان مانند كویر خشك خواهد شد، من پس از نصیحت او قید نصب تلمبه را زدم. واقعاً هم اكنون كه فكرش را میكنم، میبینم الان از آن موقع 35 سال میگذرد و هیچ بعید نیست كه تا 50 سال آینده وضعیت آب رفسنجان نگران كننده باشد."
دختر استاد محمدرضا بهشتی در یك تصادف رانندگی جان به جان آفرین تسلیم میكند و او را تنها میگذارد، استاد آنقدر به صنعت علاقه داشت كه پسرش را برای تحصیلات به آمریكا میفرستد و گر چه دیپلم فنی میگیرد اما به گفته خودش زیاد علاقه نشان نمیدهد. بهشتی زنده بودنش را مدیون خدا و امام حسین (ع) میداند چرا كه در عمل جراحی قلب و معده او آقا امام حسین (ع) كمكش كرده و البته به غیر از این توقعی نبوده چرا كه به گفته خودش از 4 سالگی سقا بوده و به عزارداران آقا آب میداده است.
و از استاد درباره آینده صنعت شهرستان رفسنجان سئوال كردیم كه جوابش این بود: "غیر از دو صنعت در رفسنجان نمیتوان صنعتی دیگر داشت. پسته و مس، نگاه كنید كه این دو صنعت آنقدر مسائل جانبی دارند مثل بسته بندی، صادرات و تجارت پسته از آن طرف چینی ها این مس را میبرند و با آن قفل ماشین درست میكنند، خوب صحبت من این است كه چرا اینجا درست نكنیم، ما میتوانیم."
شما اینجا هستید
تبهای اولیه
Block content
دیدگاهها