شما اینجا هستید

تب‌های اولیه

Block title
Block content

غلامحسين رحيمي

در گذشته‌ای نه چندان دور در شهرستان رفسنجان، صنعت پنبه رونق زیادی داشت به طوری كه پنبه رفسنجان به سایر نقاط كشور و حتی خارج از كشور صادر می‌شد، گزاف نیست اگر گفته شود رفسنجان شهر طلای سفید ایران در گذشته بود. كارگران زیادی مجبور بودند به وسیله دست، پنبه را تسطیح كنند و آن را به پشت خود بگیرند و خلاصه اینكه كار برداشت و فرآوری پنبه كار بسیار سخت و طاقت فرسایی بود برای همین كسانی كه در این صنعت توانستند قدمی بردارند یا كارخانه‌ای تاسیس كنند برای همیشه برای مردم رفسنجان و منطقه ماندگار می‌مانند حاج غلامحسین رحیمی یكی از این افراد است كه توانسته صنعت پنبه را رونق بدهد.
او یك تلاشگر واقعی است. همیشه لبخند بر لبانش جاری است و سعی می‌كند كوتاه و گزیده سخن بگوید. به غیر از خوبی و نیكی خاطره‌ای ندارد. كت و شلواری خاكستری رنگ به تن دارد. از زیارت حرم رضوی چندی است كه باز گشته است درست است كه هشتاد و چهارمین بهار زندگی‌اش را جشن می‌گیرد اما طراوت و شادابی او، ما را به وجد می‌آورد. غلامحسین رحیمی متولد 1301 در بیاض رفسنجان است. اكنون 6 فرزند دارد و در حال حاضر نیز خود را سرگرم كار می‌كند.
او برای نخستین بار در رفسنجان كارخانه تسطیح پنبه را تاسیس كرد: "سال 1332 در یزد كارخانه پنبه را تاسیس كردم 8 سال در یزد بودم تا اینكه در سال 1339 كارخانه اقتصاد را خریداری كردم آن زمان به غیر از پنبه، رفسنجان محصول تجاری دیگری نداشت. كار این كارخانه تسطیح پنبه بود. چون رفسنجان كارخانه دیگری نداشت. در اقتصاد می‌بایست شبانه روز كار كنیم تا پاسخگوی مردم باشیم. شاید 18 ساعت در شبانه روز. كارخانه اقتصاد روزی 6 تا 7 تن پنبه را تسطیح می‌كرد. 12 كارگر در كارخانه اقتصاد و در كنار دستگاههای آن كار می‌كردند. دستگاههای كارخانه را آن زمان از روسیه خریدم بهترین تفریح من كار بود. محصولات كارخانه را علاوه بر مصرف در استان كرمان به شهرهای شیراز، اصفهان و یزد می‌فرستادیم."
اما با توجه به توقف كشت پنبه در این ناحیه، چند سال است كه كارخانه اقتصاد رونق ندارد هر چند كه در زمان خود یكی از بهترین كارخانه های منطقه بوده است: "الان 5 سال است كه كارخانه تقریباً تعطیل شده است. اگر چه كه یك كارگاه پنبه زنی در آن محل وجود دارد و این تنها نشانه‌ای می‌باشد كه از اقتصاد مانده است."
رحیمی علاوه بر مدیریت كارخانه اقتصاد، در زمان خود خدماتی را برای مردم رفسنجان انجام داد. آوردن دستگاه آسیاب برای گندم و دستگاهی برای كودسازی از جمله آنهاست: "یادم می‌آید سال 1332 كه دستگاه آرد را در بیاض رفسنجان آوردم البته دستگاهی نیز برای كودسازی آوردم كه در نوع خود جالب بود و در منطقه وجود نداشت."
با رونق گرفتن محصول پسته رفسنجان كارخانجات پنبه نیز به تدریج بسته شدند چون حالا پسته جای پنبه را گرفته بود. رحیمی همانطور كه در جوانی تفریحش كار بود در حال حاضر نیز در باغات پسته خود به كار مشغول می‌شود او معتقد است آدمی با پای خود راه برود و روی پای خود بایستد و از دسترنج خود بخورد چرا كه گذشته‌اش این موضوع را آشكار می‌كند: "در زمانی كه می‌خواستم اقتصاد را در رفسنجان راه بیندازم زیر گرفتن وام نرفتم اگر چه می‌توانستم اعتباری به میزان 36 هزار تومان كه آن زمان پول زیادی بود را اخذ كنم من عقیده داشتم و هنوز هم دارم كه وام گرفتن باعث خفت آدمی است انسان باید قناعت كند كه "قناعت توانگر كند مرد را" آن زمان یك كارخانه چی می‌توانست میلیونها تومان وام بگیرد اما من به خدا توكل كردم و با پشتكاری كه داشتم تمام راهها برایم باز شد"
جالب است بدانید رحیمی در این سن هم مطالعه را فراموش نكرده است آن طور كه خودش می‌گوید: "مطالعه می‌كنم. اشعار سعدی و بیشتر شعر را دوست دارم و به عنوان نصیحت همیشه این شعر را به فرزندان و نوه هایم می‌گویم" راه هست و چاه هست و دیده بینا و آفتاب تا آدمی نگاه كند پیش پای خویش با این همه ببین او كجا راه می‌رود، بگذار برود و ببیند سزای خویش"
همیشه به آنها می‌گویم قناعت كنید اگر آدمی دل به دنیا ببندد مشكلات بوجود می‌آید. "رحیمی برای صنعتگران توصیه های دلنشین دارد. "به عقیده من یك صنعتگر باید در هر كاری كه وارد می‌شود پشتكار داشته باشد. هر كاری چرخاننده خود را می‌خواهد ما نیز با پشتكار به اینجا رسیدیم. صنعتگر توكل به خدا داشته باشد و به كارش عشق بورزد. مشورت كند چرا كه با مشورت كردن مشكلی پیش نمی‌آید."
این استاد در پایان سخنانش حرفهای مفیدی زد كه می‌تواند اثر بخش باشد: "همه زندگی انسان توكل به خدا و ائمه اطهار است باید افتخار كنیم اگر توانستیم خدمتی برای مردم انجام دهیم. خودمان را بشناسیم كه اگر خودمان را شناختیم تمام مشكلاتمان حل خواهد شد دعایم این است" اللهم عرفنی نفسك" فرزند صالح و با تربیت برای انسان می‌ماند. در آخر با این شعر، سخنانم را به پایان می‌برم كه شاعر می‌گوید: نعمتی كه من از فضل در جهان دیدم همان جفای پدر بود و سیلی استاد"

غلامحسين رحيمي

دیدگاه‌ها